متن دکلمه افشین یداللهی جهان من از آن توست پیاده رو سوار ابرها می شود وقتی تو رویش قدم میزنی وقتی راه شیری فقط یک پیاده رو است اگر تو رویش قدم بزنی دریا کنار توست دستش را با اسکله ای به سمت تو دراز کرده پشت به دریا رو به خودت نشسته ای بی پاسخی له او که نفس در سینه حبس کرده و در حال غرق شدن در توست با این سکوت کشنده کمی دیگر از او تنها چند قطره اشک روی اسکله باقی می ماند میخوابم و شبم را به تو میسپارم رویایم را به بیداری ات به رویایت تا هرچه میخواهی با آن بکنی تا صبح جهان من از آن توس

پاسخ به

×